نگارش و ترجمه: امین زرگریان
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶
این مطلب را مدتی پیش میخواستم بنویسم که شاید دست کم برای خودم گویای حال و هوای سیاسی این ایام ایران، چه داخل ایران و چه خارج از ایران باشد. اینکه میگویم گویای حال و هوا، لزوما مقصودم گروه خاص مورد نظر یا مورد علاقه ی من نیست. برای من، مجموعه ی انتخابات اعم از مناظرات، حافظه ی تاریخی جنبش های سال های اخیر، رقبای تازه نفس در احزاب مختلف، همه بخشی از این حال و هوا هستند و برخلاف اینکه بیشتر منتقد نماها بر نبود سواد سیاسی درمیان عامه ی مردم در ایران تاکید دارند، من به شخصه معتقدم دغدغه ی رای ندادن به اندازه ی نگرانی رای دادن و به چه کسی رای دادن یا ندادن حائز اهمیت است. اینکه مشکلات اقتصادی و فرهنگی موجب به سطح آمدن چاره جویی سیاسی منجر شده، خود نشانه ی دیگری از این خودجوشی برای موافقت یا مخالفت با انتخابات در ایران است. هدف من دراستفاده از نظریات آلن بدیو، فیلسوف رادیکال و جنجالی فرانسوی، به نقل ازماریوس کنسانتینو، محقق برجسته ی دانشگاه ادینبورگ اسکاتلند، اینست که به نوعی روی اهمیت شرکت در انتخابات و حتی رای دادن بپردازم. مسلما نمیشود در یک و دو صفحه، که تنها دربردارنده ی بخشی از نظرات خود من است، به موضوع به این مهمی پرداخت. اما تلاش میکنم تا جای ممکن به فهوای آنچه به آن فکر میکنم، اشاره کنم. این بخشی که برای توضیح (و شاید توجیه) اهمیت شرکت در انتخابات انتخاب کرده ام، برگرفته از کتاب «بدیو و شرط سیاسی» نوشته ی ماریوس کنستانتینو است. امیدوارم بشود در ادامه مباحث، مثال های واضح تر و توضیحات روان تری ارائه کرد.
کنستانتیو، در توضیح نظریات اولیه ی بدیو درباره اعداد معلوم و مجهول (در انتخابات) مینویسد:
“…بنا بر اين، برای بديو، اگر راي دادن نماد فعاليت سياسی باشد، اين بدين معناست كه به شكلی سياسی، يك طرف مساله با غلبه ی عقيده بر حقيقت موافق است – غلبه ای كه، آنطوری كه بديو بر ميشمرد، ما هرگز در ديگر فضاها مثل هنر، علوم، و عشق بدانها دسترسی نداريم. البته، اين نوع منطق نياز به اين فرض دارد كه “حقايق سياسی” اصالتا وجود دارند. اگر حقايقی در سياست وجود دارند، بنا بر اين نوعی از سياست هست كه، يا گونه ی خاصی از سياست هست كه، به نتايج يك رای وابسته نيست، كه اعتبار آن مستقل از آرا و عقايد اكثريت است. و بنا بر اين، جنبه ی بسيار مهمي از سياست وجود دارد که مرتبط با انتخابات نيست (يا نبايد باشد).
آنگونه كه بديو در مدل های سياسی اوليه اش بيان ميكند، بر خلاف عدد مجهول، اين عدد معلوم است كه در سياست نقش ايفا ميكند. برای درك عدد معلوم، بديو مثال انتخابات دوران لوپن را مي زند؛ آن نيم ميليونی را ميگويد كه بر عليه پيروزی لوپن در دور اول دست به تظاهرات زدند، در برابر آن پنج ميليونی كه از او حمايت كردند. اگر چه منظور بديو اين نيست كه اين تظاهرات اعتراضی نماد عدد معلوم است، چون اندازه براي اين تظاهرات مهم بود – با اين همه تلاش خوبی برای بيرون ريختن جمعيت عليه لوپن بود – بديو از اين اعتراض ها استفاده ميكند كه بگويد چگونه “عدد معلوم، فارغ از اندازه و بزرگی اش، در حقيقت سياسی و در برابر عدد مجهول بسيار كوچك و ناچيز است. اين به اين خاطر است كه عدد مجهول، كه مستقيما با كميت سنجيده ميشود، هميشه درونا افرادی را در برميگيرد كه به هيچ وجه سياسی نيستند – كه غالبا اين عدد برابر با اكثريت مردم است.
بديو به نكته ی مشابهی در كارهای اوليه اش اشاره ميكند، اگرچه واژگان نسبتا متفاوتی به كار می برد. در واقع، همچنان ميشود از مباحثات پيشين او برای روشن سازی موضوع تفاوت ميان عدد معلوم و مجهول استفاده كرد. در كتاب “ايدئولوژی” بديو به توضيح اين امر ميپردازد كه چگونه سياست سيستمی را ايجاد ميكند كه در آن “منطق جايگاه” به “منطق نيروها” برتری ميجويد، فرد به طبقه برتری ميجويد و كميت به كيفيت برتری ميجويد. (بديو و بالمس ١٩٧٦:١١٩)
اهميت بخشيدن به كميت در برابر كيفيت (بيانديشيد: اهميت بخشيدن به عقيده ی عام در برابر حقيقت) دقيقا آن چيزی است كه او در مقاله ی ٢٠٠٢ ی خود درباره ی نقش دموكراسی ميگويد. در واقع در همان مقاله ی سال ٢٠٠٢ ازاصطلاح مشابهی به عنوان “چند دستگی” استفاده ميكند، كه به نزاعی سياسی بر عليه آنچه او “منطق يكدست” (یکنواخت) مينامد، اطلاق ميشود. (١٩٧٦:١٢٠)
او همچنين در كتاب “تئوری تضاد”، سال ١٩٧٥، اين چند دستگی را رابطه ی ديالكتيك ميان نيرو و جايگاه ميداند، كه در آن، نيرو، مجددا، با “كيفيت” و جايگاه با “كميت” بر شمرده ميشوند. و به شكل چشم گيری، كيفيت با ظهور امر نو در ارتباط است. (١٩٧٥:١٠٩)
اين را بعنوان ويژگی بارز “انواع” عدد در نظر بگيريد. هر نوع از عدد (معلوم يا مجهول) نقاط قوت متفاوتی از جهات متفاوت دارد: عدد معلوم بخاطر كيفيت اش قدرتمند است، نه تعدادش. عدد مجهول بخاطر تعدادش قدرتمند است، نه كيفيت اش. اما كيفيات عدد معلوم چيست؟ من تا حال در صدد توضيح اين ايده اين بودم كه يكی از كيفياتی كه بديو با عدد معلوم در ارتباط ميداند، رابطه ی آن با حقيقت است در برابر عقيده. پيش از اينكه بتوان بدون وارد شدن به جزيئات كافی به اين بحث ادامه داد، بايد بگويم كه برخ از ديگر كيفيات اين عدد بايد به آنچه در فلسفه هگل، نامتناه خوب ناميده ميشود،قابل ارجاع باشد. نا متناهی اي كه فقط سری بی انتها نيست، فقط كميت نامتناهی (نامحدود) نيست، بلكه اتفاقا آن چيزی است كه ويژگيهايی كيفی دارد، كه در كميت نامتناهی وجود ندارند، مثل استقلال و خودجوشی، يا خودمحوری. بنا بر اين، بر اساس آنچه بديو ميگويد، عدد معلوم به گروه هايی قابل اطلاق است كه كيفيات اينچنينی دارند، فارغ از اندازه و تعدادشان.
در توصيف عدد معلوم با اين ويژگی ها، بديو اينگونه مينويسد كه “يك گردهمايي، اعتراض، یا واپس زنی، همه به واقعيت وجودی شان چنگ مي زنند، تا هرآنچه اين واقعيت وجودی را تهديد ميكند از خود دور كنند.” (٢٠٠٦ ب: ٩٤)
اينگونه خودمحوری، يا خودارجاعی، كيفيتی ست كه به “حقيقت” در تئوری “بودن و واقعه” بديو داده ميشود. در آن تئوری، بديو اشاره ميكند كه يك واقعه، چند وجهی اي از، در يكسو عناصر واقعه، و در سوی ديگر خود واقعه” است.
آنچه كنستانتينو در اين بخش از كتاب خود، به نقل از بديو قصد دارد بيان كند اين است كه يكي از اصلی ترين ويژگی های عدد معلوم كيفيت آن است. اينكه اكثر جنبش ها و انقلاب ها، از مجموعه ای كوچك از افراد (اعداد) شروع شده اند كه كوچكی عدد مانع از بزرگی كيفيت عدد نشده است. در واقع عدد معلوم، در عين كوچكی، ميتواند آن اندازه خودجوش و خودمحور باشد كه جمعيتی حقيقت جو را با خود همراه كند. انتخابات، فارغ از ماهيت آن در هر كشوری، صحنه ی تجمع، تكثر يا حتی بسته به واقعه، آنطور که بدیو میگوید، كوچك شدن جمعيتی است كه به حقيقتی وراي حقيقت عام اعتقاد دارد، خواه اين حقيقت تصور و تخيل بازگشت يا ظهور دموكراسی باشد، يا تلاش برای كسب و احقاق حق در برابر عددی مجهول باشد كه اتفاقا سلطه جوست و در اكثريت است. پیش تر در همین بخش، کنستانتینو به اهمیت نقش شرکت نکردن در تولید و افزایش تعداد اعداد مجهول اشاره کرده است، که اتفاقا تاییدی بر درستی این واقعیت میتواند باشد که آرای غایب در عمل در جمع اعداد مجهول شمرده میشوند، چرا که ویژگی های بارز عدد مجهول، اعم از خود جوشی و خود محوری، به باور بدیو، در آنها دیده نمیشود. به راستی بی تفاوتی ناقل هیچ دیدگاه سازنده ی خاص نمیتواند باشد. آرای مرده همواره در جهت منافع اعداد مجهول در حرکتند. در بخش بعدي مقاله به فرجام (فردای) انتخابات اشاره خواهم كرد و سعی ام اینست که به مقایسه ای میان شیوه ی انتقادی اسلاوی ژیژک و بدیو نسبت به فرایند انتخابات بپردازم.