برگردان: امین زرگریان
*این متن برگردان گزیده ای ست از کتاب «جامعه ی افگار» — The Burnout Society نوشته ی بیونگ چول هان.
چول هان در کتاب جامعه ی افگار به موضوع افگار شدگی (burnout) از زوایای مختلف می نگرد. فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسی و هر آنچه در نگاه اول ساده میرسد. انگار این چیزها را میدانیم ولی نمیتوانیم با اثرات مخرب شان مبارزه کنیم. تحلیل شان هم به این سادگی ها نیست. این گزیده از فصل Viva Activa گرفته شده. (چول هان عبارت Viva Activa را از کتاب «وضعیت انسان» نوشته ی هانا آرنت قرض گرفته است. معنای ساده ی عبارت «زندگی فعال» است.)
«زندگی امروزحتی از زندگی هومو ساسر ها هم عریان تر است. هوموساسر در اصل به کسی اتلاق میشود که به جرم فراتازی و هنجارشکنی از جامعه طرد شده است: هرکس میتواند خون او را بدون مواجهه با قانون بریزد. آنطور که جورجیو آگامبن میگوید، هومو ساسر، جان مطلقا مفت است. مثال هایی که آگامبن میزند شامل یهودی های اردوگاه کار اجباری ست، یا زندانیان گوانتانامو، یا مردم بی سند و شناسنامه، یا پناهجویانی که در کمپ های پناهندگی در کشوری بی توجه به قانون، منتظر بازگردانده شدن به کشورشان هستند، یا بیمارانی که در اتاق های آی سی یو، شلنگ به بدن در حال پوسیدن اند.
اگر جامعه ی موفقیت مدار پسامتمدن «همه» ی ما را به زندگی عریان تقلیل داده، نباید انتظار بیشتری داشت در قبال برخوردش با مردمی که در حاشیه اند، مطرود اند چنین رفتار کند — همه ی ما چنین وضعی داریم؛ همه ی ما جمع مکسر هومو ساسر هستیم. با این حال، زندگی چنین عریانی، خصوصیت ویژه ای هم دارد و آن اینست که بطور مطلق «مفت» نیست؛ نمیتوان آنرا بطور کامل از بین برد. ایننوع زندگی، به قولی، «نا مرده» است. واژه ی ساسر در اینجا «منفور/ملعون» نیست؛ بلکه بر عکس، مقدس است. زندگی عریان، یعنی خود زندگی، مقدس است و به همین دلیل باید به هر قیمتی شده از آن نگهداری کرد.
بازخورد ما در برابر چنین زندگی عریان و شدیدا زودگذری خودش را در قالب بیش فعالی، کار هیستریک و تولید مداوم نشان میدهد. سرعت گیری زندگی معاصر ما نیز خود نقش مهمی را در این عدم حضور ایفا میکند. جامعه ی کار و موفقیت جامعه ی آزادی نیست. دائما محدودیت های تازه تر ایجاد میکند. نهایتا، دیالکتیک ارباب و برده هم ختم به جامعه ای آزاد وپرلذت نمیشود؛ چه بسا به جامعه ای کارگری تبدیل میشود که خود ارباب هم به برده ای بدل شده است. در این جامعه ی وسواسی، هر کس درون خود اردوگاه کار خودش را با خود حمل میکند. این کمپ کارگری را اینگونه میشود تعریف کرد که هر کس به طور همزمان نگهبان است و زندانی، قربانی است و مجرم. هر کس از خودش بیگاری میکشد. این بدین معناست که بیگاری کشیدن بدون سلطه گری هم ممکن است.
مردمی که از افسردگی، دوگانگی شخصیت یا سندرم افگار رنج میبرند، کم کم علائمی از خود نشان میدهند که موسلمانر ها (Muselmann) ها در اردوگاه های نازی ها نشان میدادند. موسلمانر یا موسلمان به زندانیانی در این اردوگاه ها اتلاق میشد که از فرط خستگی و گرسنگی نزار و نحیف شده بودند و درست شبیه آدمی افسرده، دلمرده و بی توجه میشدند؛ دیگر نه سرما را به شکل فیزیکی اش حس میکردند و نه متوجه دستورات نگهبان ها بودند. آدم را به این فکر وا میدارد که انسان پسامتمدن (حیوان کارگر) با اختلالات عصبی اش شبیه این موسلمان ها شده —- اگرچه با تغذیه بهتر و چه بسا فربه و شکم سیر.
image from: https://www.okhistory.org/kids/45th4.php